در اكثر كشورهاى مترقى همانطور كه حقوق سياه و سفيد در مرحله اول و دوم مساوى نيست در مرحله اجراء حكم هم برابر نيستند و چنانچه لايحه حقوق مدنى كه در آن تساوى حقوق سپيد و سياه منظور شده وسيله كندى به كنگره امريكا تسليم شد طرفداران اختلاف طبقاتى و تبعيضات نژادى با ترور رياست جمهورى، از تصويب آن جلوگيرى كردند و اگر بفرض محال بتصويب هم ميرسيد در مقام اجراء الغاء ميگرديد.
بطوريكه در مطبوعات رسمى خوانديم رابين و پرسيا كه متهم به قتل سه جوان سياه پوست بودند در دادگاه روى دو مبل راحت لم داده و پا روى پا مىانداختند و مرتب ميخنديدند و دادگاه را دست مىانداختند و ذرت بو داده ميخوردند! و نيز محمد على كلى ميگفت از دادگاهى كه قضات آن، همه سفيد پوست هستند انتظار عدالت غلط است.
همان پديده آورندگان سازمان ملل، تصويب كنندگان اعلاميه حقوق بشر در مقام عمل منافع شخصى خود را بر ديگران مقدم داشته بعنوان حق و تو از اجراء عدالت و مساوات مانع ميشوند!.
اما اسلام برخلاف روش آنان شاه و رعيت، فقير و غنى، شريف و وضيع، سياه و سفيد، مرد و زن، همه و همه را در برابر اجراء قانون يكسان مىبيند و از هر نوع جانب دارى بيجا امتناع ميورزد.
قرآن مجيد بمردم دستور ميدهد كه هر گاه در ميان مردم حكم كرديد بايد بعدالت حكم كنيد فاذا حكمتم بين الناس فاحكموا بالعدل255.
قرآن در مقام شهادت و قضاوت جهات دوستى و دشمنى را الغاء نموده و دستور به رعايت عدالت و رضايت خدا كرده است كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لايجرمنكم شنئان قوم على الا تعدلوا256 بمنظور خدا قيام كنيد و شهادت را عادلانه نمائيد و دشمنى اشخاص شما را از راه عدالت منحرف نسازد. و در سوره نساء گويد ولو شهادت بر عليه خود و يا پدر و مادر و يا نزديكان خودتان باشد از راه عدالت منحرف نباشيد كونوا قوامين بالقسط شهداء لله ولو على انفسكم اوالوالدين و الاقربين257.
ما در طول تاريخ نمونههاى زندهاى از پيشوايان دين و جانشينان پيغمبر اسلام مىيابيم كه اصل مساوات در مرحله اجراى قوانين بشكل بسيار جالب و آموزندهاى بچشم ميخورد:
1- پيغمبر اكرم در فتح مكه به ابن خطل شاعر، حدى جارى ميكرد و ميفرمود الكعبة لاتعيذ عاصياً و لاتمنع من اقامة حد واجب كعبه هرگز پناه نمىدهد و مانع نميشود از اقامه حد واجب258.
2- فاطمه مخزوميه از زنان بانفوذ جامعه عربى قبل از اسلام بود پس از مسلمانى مرتكب دزدى شد، سران قبيله بنى مخزوم بسيار نگران شدند زيرا ميدانستند بحكم اسلام بايد دست وى قطع گردد و اين عمل لطمهاى بزرگ به قبيله آنان خواهد زد از اين جهت با همه به مشورت پرداختند كه كسى را بعنوان شفيع نزد پيغمبر بفرستند تا از گناه فاطمه شفاعت كند.
براى اين كار اسامة بن زيد غلامزاده و نديم پيغمبر را شايسته تشخيص دادند و غير از آن كسى جرئت اين شفاعت را نداشت لذا جريان را با اسامه در ميان گذاشتند او نيز بمنظور شفاعت شرفياب محضر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) گرديد.
پيغمبر در حاليكه آثار غضب و خشم از چهرهاش آشكار بود فرمود اسامه تو در تعطيل حدى از حدود خدا به شفاعت آمدهاى؟!
آنگاه برخاست و در مجمع عمومى مهاجر و انصار خطبه زير را ايراد فرمود مردمانيكه پيش از شما زندگى ميكردند باين جهت هلاك شدند و شيرازه مليت آنان از هم گسيخته و پاره شد كه هر گاه شخص صاحب نفوذى در ميانشان مرتكب دزدى و خلاف ميشد قانون در حق او اجراء نميگرديد اما اگر افراد ضعيف و ناتوان دست بسرقت و خلافكارى دراز ميكردند حربه قانون، بر مغزشان كوفته ميشد! بخدا قسم اگر دختر من فاطمه دزدى كند دستش را قطع خواهم كرد259.